محل تبلیغات شما

لبخند : ) با شناسه م ن



سایه ام سخت درگیر بازیه انعکاس آفتاب ِ





+ هی بر مَن  


زمزمه میکنم از چه خاموش است ، آواز نشاط ؟



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

+ همیشه اولین فکراهای تازه برام هیجان خاصی دارند ، فکرهایی که حتی یه روز راهی برای اومدنشون نبود ! حالا هر چقدر تلخ هر چقدر شیرین .

 :)

"من نیستم" یعنی ، من نیست هستم ؟
یعنی برای اعلام نیست بودن نیز باید بگوییم من هستم ؟
آه امان از دست تو ای هستی
من و هستی همدیگر را لمس میکنیم و هستی جدیدی را بوجود می اوریم
و بعد احساس نبودن و نیستی میکنیم /.
عجب احساس ِ  .!
اگر هستی هست معنای آن چیست؟
و اگر نیستی هست
اخر چرا؟





خیلی دوستون دارم وقتی میبینم توی چنین روزی هر کدومتون با یک شاخه گل نرگس میاین خونه :) 



بیست سالگیه متفاوت من
_  گره کوری که باز شدنش به تمام این بودن های نصف و نیمه می ارزد  




ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ ن :
خوب متوجه ام که گاهی به طرز زیبایی ناامید کننده ام
 ولی تو که از اون بالا در جریان تمام " حس های هم نخورده"  من هستی


پ ن  2 : درود بر گنجینه ای  ; )


وقتی کلید را

در جیب هایم پیدا نمی کنم

نگرانِ هیچ چیز نیستم

مثل رودخانه ای خشک

که از سد عبور می کند

و هیچکس نمی داند

که می رود یا باز می گردد



    " گروس عبدالملکیان "




ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


امیدوار بودن همیشه هم خوب نیستموقع هایی که میتونه یه روزنه کوچیک از امید تا ته ته مغزت نفوذ کنه و کلی با حس های بد درونت قاطی پاتی بشه و سیستم و بیاره پایین
یه موقع هایی که میخوای خبر اخری رو زود بشنوی حتی اگه شنیدنش اصلا قشنگ نباشه
همون موقع هایی که تموم شدن روزایی که روی هوایی و به بد بودن اخر کار ترجیح میدی
تموم شد بالاخره ،حس و حال سه ماه تعطیلیه معروف و خوندن ساعت ها کتاب و دیدن فیلم وساز
از همین الانا فکرم به ماه رمضون هم هست( بیاد زود تر)
این ترم و حسابی سعی کردم جبران کنماوضاع معدل احتمالا بهتر خواهد بود :)


* میگفت اینقدر که از اون بالا زل زده به ما ادما! عینکی شده وای اگه از این ته استکانیا باشهعینکه نباشه دیگه کلا دیده نمیشیم
به قطع ثابت شد عینکِ رو چشات ته استکانی نیست که با نبودنش من به این کوچیکی گم بشم :*



+ میترسم از اینکه بیام و باور کنم دیگه تو اون خونه نیستی


++ پست های قدیمی و زیرورو میکنم،چقدر به بودن در اینجا عادت کرده ام،حتی اگه مدت زیادی ونباشم



پ ن : استاتیک پاس شد




فروردین که شروع شد گفتم سالی  که نت از .
از رد شدن سیخ کباب از انگشت های مامان و شکستن پاهای بابا و48 روز خونه نشینیش و اوضاع کاریه سعید گرفته تاااا اوضاع درس خوندن من که  با خوندن کامنتا فهمیدم چ توهمی ایجاد کردم ; )
روزای اخر فروردین جزو بهترین تجربه های زندگیم بود  
اردیبهشت ک اومد دیدم روزا روزای منه روزای پر از بارون و پیاده روی و گوش دادن به مضراب زندگی
(خواستم به لَ یا بگم چقدر خوبه که شماله اینکه میگم اونجا بجای منم نفس عمیق بکش واسه اون همه حس فوق العاده است که دوست نداری واسه ی لحظه بازدمی باشه  
ب اینم فک کردم که چطوری میشه یکی اینقدر به بارون عادت کنه که زیاد با اومدنش حال نکنه وطبیعتا یاد گنجینه ای افتادم:p
 یاد یکی از پستای جنگل اسفالتم افتادم " اینارو میگم که باز توهم بیمعرفتی ایجاد نشه یه وقت حواسم بوده :دی ")
اردویی که از طرف یونی رفتیم هم واسه خودش خاطره ای بود با اون همه تگرگ و بارون و صدای آژیر سیل که قطع شدنی نبود وخوردن کنسروهای سرد مرغ و کلی عکس های یادگاری :)
14 روز از اردیبهشتم میگذره به معنای واقعی میگذره !! گیت های اتوبوس های یونی وبرداشتنبا غذا ها بهمون مخلفات میدن و کلی تحولات جدید
معجزات انتخابات هم گفتنیه واقعا حتی این 20 روزی که خیلی راحت حذف میشه

+ اصلا نیمخواستم با این لفظ بنویسم ولی نمیشد هم ننویسم ترسیدم یادم  بره چیزایی که اینقدر هستن وتنها به همین دلیل دیده نمیشن

++ دارم یه تصمیم بزرگ میگیرم اینکه بخوام و استاتیک وبیافتم که ترم بعد با یکی غیر از این استاده بردارم که با جایگزین شدنه نمرم معدلم وبکشم بالا
نمیدونم دقیقریسکه ولیدلم ریسک میخواد.

( وقتی یه استاد بالاترین نمره کلاسش 12 باشه ویکی دیگه پایین ترین نمره کلاسش ! خب وسوسه انگیزه )





__________________________________________________________________________________________

پ ن : امرزو 14 اردیبهشت من متاثرم واسه الف، واسه خودم واسه  مریم و اقای سین! 


-  یکمی ترسیدم وقتی یه چیزایی از تصوارتت دور میشهخیلی دور !ترس داره اینکه فقط میپرسی از خودت الان من اینجا باید باشم یا نه؟ 
اینکه میدونم تو از اون بالا داری زل میزنی و من فقط به پاهام نگاه میکنم

آخرین جستجو ها

lawbsonsirab مهندسی كنترل و ابزار دقیق ثبت شرکت - مشاوره ثبت شرکت سایت دانلود و استخراج ارز دیجیتال رایگان بدون هزینه و سرمایه بیت کوین و اتریوم استخراج کن میلیونر شو دانلود فیلم و آهنگ جدید Best Electronic Pulse Massager Reviews,TENS Unit Pads,Women Breast Massager For Sale زنده باد پیشوا Lorna's site گیربکس و دیفرانسیل مسعود مطالب اینترنتی